| 4 سال پیش ali sharifi

گاهی آفتابِ حقیقت فاش نمی تابد به آسانی از پنجره ای باز بر ضمیری آدم ها نمی نشیند روزهایی هم عبوس

گاهی آفتابِ حقیقت فاش نمی تابد به آسانی از پنجره ای باز بر ضمیری آدم ها نمی نشیند روزهایی هم عبوس
گاهی آفتابِ حقیقت فاش نمی‌تابد و به‌آسانی از پنجره‌ای باز بر ضمیری آدم‌ها نمی‌نشیند. روزهایی هم عبوس می‌شود و رخ می‌گیرد، لحظه‌هایی هم هست که اخم می‌کند و باکینه‌ای زهراگین سوزش‌های ماورای بنفش بیرون می‌دهد.
آدم‌هایی که همانند آفتاب بی‌ریا و بدون هیچ چشم‌داشتی کنار آدم می‌ایستند و مزمزه‌های رفاقت و دوستی از فک‌هایشان می‌جَهد، اما یک وقتایی بزرگ‌ترین و مهیب‌ترین شکستگی و شکنندگی را تحفه می‌دهند. تو اعتماد کرده‌ای و او بی‌‌چون چرا بر ریشه‌ای تکیه‌گاهت زهر می‌چکاند.
زهری نامرئی اما کشنده که سوزش‌اش هیچ‌گاهی به‌پایان نه‌خواهد رسید.
او همانند آفتاب بر تمام فرازونشیب‌های زندگی بی‌باکانه می‌تابید، آرام و بی‌سروصدا. گویی تو از تابش او جان می‌گرفتی و آرام‌آرام قد می‌کشیدی. طوری بااو عادت کرده بودی که نبض قلب تان فقط با انرژی و هوایی او می‌تابد. نفس تو در نفس او یکجا شده و او برای جان‌دادنِ به تو فتح قله‌ها می‌کرد. او افتاب بود و تو وجود متشخص غیر او. بااین‌ وجود، ریشه‌ و سرانجام تنه‌ای اعتماد تو جان می‌دهد و روزگاری هم ابری می‌شود و سلانه‌سلانه چتر دامنه‌گسترده‌ای تابندگی‌اش جمع می‌شود و روزی_روزگاری، نه امیدی می‌ماند و نه دوست داری آفتابش یدک بکشد. واقعا آدم‌ها موجودات پررمزورازی هستند که هیچ‌گاهی مکشوف نشده‌است و نه‌خواهد شد.‌

#‌عکاسی #‌دریا
#‌رفیق #‌دوستی
#‌زندگی #‌افتاب
#‌امید #‌موفقیت
#‌خیال #‌اندیشه_نو

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط