| 4 سال پیش زهره چیذری

من یه دم بی حد مرز بودم حریمم رو برای دیگران تعریف نمیکردم به هرکسی اجازه میدادم سرش رو بیاره جل

من یه دم بی حد مرز بودم حریمم رو برای دیگران تعریف نمیکردم به هرکسی اجازه میدادم سرش رو بیاره جل
من یه آدم بی حد و مرز بودم
حریمم رو برای دیگران تعریف نمیکردم
به هرکسی اجازه میدادم سرش رو بیاره جلو و واسم تکلیف مشخص کنه
حتی میخندیدم نه اینکه ناراحت نشم
اتفاقا من زیادی حساس هم بودم( و هنوز هم هستم) ولی حتی جسارت ابراز ناراحتیمو نداشتم
حتی تو صورتم نشون نمیدادم که ناراحتم
...
یکم بزرگ شدم ؛ فهمیدم باید برای حریمم بجنگم... ولی راهشو هنوز بلد نبودم
شروع کردم به چنگ و دندون نشون دادن به کسایی که بهم ضربه میزدن
باهاشون بحث میکردم و کشش میدادم
بارها و بارها شده بود که طول و عرض خونه رو میرفتم و تو ذهنم براشون خط و نشون میکشیدم
...
این راه زیادی فرسایشی بود
این راه گاهی لازمه ولی نمیتونه بشه خط مشی یه نفر
وگرنه کل عمرتو باید بجنگی
...
خیلی ها رو باید از کنارت حذف کنی
به خیلی ها باید بتوپی
ولی خییییلی ها دور و ورت هستن که نه میشه از زندگیت دورشون کنی
نه میشه باهاشون شفاف بشی
...
میخوام بهتون یه کلید طلایی بدم
...
بی تفاوتی
خونسردی
بی اهمیتی
ببین و بگذر
امروز اگر چیزی نمیگم از سر ضعف نیست
میتونم حقمو بگیرم ( به لطف خدا مثل آب خوردن)
ولی دیگه واسم مهم نیست
دیگه اون قدر رشد کردم که حرف و نظر و گاهی بدجنسی دیگران به نظرم کوچیک میاد
به نظرم کم میاد
به نظرم از ضعفشون میاد
پس سکوت میکنم
با یه نگاه بی تفاوت
بعضی حرفا رو اصلا نمیشنوم
بر میگردم به اون بخش از کتاب اضطراب منزلت که براتون پستش کردم
نمیگم همیشه همین قدر به اوضاع مسلطم ها
خیلی میشه که از دستم در بره
ولی مثل عضله ای که با وزنه زدن قوی میشه
دارم عضله رفتارم رو پرورش میدم
شما هم شروع کنید
اولاش گیج میشید
کجا باید بلند شید و از حقتون دفاع کنید
کجا باید با یه پوزخند تو دلتون همه چیزو نشنیده بگیرید
.
#‌روانشناسی#‌موفقیت#‌خویاری#‌تلاش#‌پیروزی#‌اراده#‌پشتکار#‌دلنوشته#‌پوزخند#‌حد_و_مرز #‌حساس_بودن #‌حساسیت#‌دعوا#‌قهر#‌آشتی#‌انگیزه#‌انگیزشی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط