.شاید اگر بیست سال پیش یک نفر مى نشست روبرویم برایم از این روزها می گفت، فقط فقط میخندیدم از

.شاید اگر بیست سال پیش یک نفر مى نشست روبرویم برایم از این روزها می گفت، فقط فقط میخندیدم از
.
شايد اگر بيست سال پيش
يك نفر مى نشست روبرويم و برايم از اين روزها می گفت،
فقط و فقط ميخنديدم و از كنارش رد ميشدم...
در سالى كه گذشت،
حال هيچكداممان خوب نبود...
سال كه تحويل شد،
سيل خانه هايمان را برد...
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
زلزله مى افتاد به جانمان...
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
آتش ميگرفتيم
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
جيب مان را مى زدند
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
هواى نفس كشيدن نداشتيم
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
دنياى مجازيمان قطع ميشد،فيلترمان می كردند
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
خطايى ميكردند،انسانى
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
سفره اى نبود كه نان داخلش بگذاريم...
گفتيم زمستان ميرود،
غنچه ها گل ميكنند،
عيد نزديك است،
آمديم با ته مانده ى جانمان از نو بسازيم،
گفتند آغوش ممنوع!
بوسه ممنوع!
لمسِ دست ها ممنوع!
و حالا شرمنده ايم
شرمنده ى پدران و مادرانمان
شرمنده ى آدمهاى دوست داشتنى زندگی مان،
كه قبل ترها در آغوششان بوديم و قدر ندانستيم!
فقط ميدانم سالها بعد،
اگر باشيم،
اگر بتوانيم از نو بسازيم،
براى فرزندانمان بجاى "قصه"،
بايد فقط از "غصه" بگوييم و بس...
لطفاً به ما كمى زمان بدهيد،
تا براى يكبار هم كه شده،
بتوانيم حداقل،
دلهاى شكسته مان را "از نو بسازيم"
.
متن از علی قاضی نظام
.
.
@‌chefgandom_
@‌chefgandom_
@‌chefgandom_
.
.
#‌متن#‌دلنوشته#‌این_روزا#‌آدینه#‌ویروس_کرونا#‌از_نو_بسازیم#‌نوروز#‌شکستش_میدهیم#‌متن_خاص#‌قصه#‌غصه#‌آغوش_ممنوع#‌بوسه_ممنوع#‌لمس_دستها_ممنوع

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط