.مطمی نم هممون یکی یه دونه از عکسا داریم یا حداقل تو لبومای قدیمی دیدیم...گفتم لبوم یادش بخیر چه

.مطمی نم هممون یکی یه دونه از عکسا داریم یا حداقل تو لبومای قدیمی دیدیم...گفتم لبوم یادش بخیر چه
.
مطمئنم هممون یکی یه دونه از عکسا داریم
یا حداقل تو آلبومای قدیمی دیدیم...
گفتم آلبوم
یادش بخیر چه حس باحالی داشت
چاپ کردن عکس و بعد گذاشتن توی آلبوم.
هر از گاهی سراغش میرفتیم و خاطرات رو مرور میکردیم.
نمیخوام بگم منسوخ شده ولی مدتی ست
به هردلیلی وقت نمیکنیم سراغ آلبومامون بریم...
واقعأ حیف...
بگذریم

امروز مادرم برام این عکس رو همراه چندتا عکس دیگه فرستاد
البته تقریبأ کار هر روزش اینه
هر روز آلبوم رو باز میکنه و لابد خاطراتش رو مرور میکنه
و برای ما بچه هاش که هرکدوم یه وری هستیم میفرسته...
خوشبحالمون.

اینجا مشهده ، سی و شیش سال پیش ، پدرم من رو بغل کرده ،
هفت ماهه بودم... بهمراه مادر عزیزم و سه برادر بزرگم
خواهرمو و یونس به دنیا نیومده بودن

ای وااای چقدر همه چی زود میگذره...

راستی پدرمم دیگه نیست...
.
#‌کوچک_داستان_من#‌خانواده#‌کودکی#‌پدر
#‌عباس_غزالی#‌بازیگر#‌عکس_قدیمی#‌هنر#‌مشهد
#‌abbasghazali#‌abbas_ghazali#‌oldpic#‌family
#‌lovestory#‌artist#‌photo#‌cinema#‌film#‌movie#‌art

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط