| 3 سال پیش کتاب خوب

.پناه جویان جدید که در نگاه اول بیست تا چهل ساله به نظر می رسیدند با لب های به هم دوخته کنار هم نشست

.پناه جویان جدید که در نگاه اول بیست تا چهل ساله به نظر می رسیدند با لب های به هم دوخته کنار هم نشست
.
پناه‌جویان جدید که در نگاه اول بیست تا چهل‌ساله به‌نظر می‌رسیدند با لب‌های به‌هم‌دوخته کنار هم نشسته بودند. با هر نُه ‌نفرشان دست دادم؛ درست مثل زمانی‌که در مراسم ختم با خانوادۀ مرحوم دست می‌دهیم و ابراز همدردی می‌کنیم؛ اصلاً نمی‌توانستم مستقیم به صورتشان نگاه کنم. ژوان، کشیش اردوگاه، کنارشان ایستاده بود و چون ایرانی‌ها مسلمان بودند این صحنه به‌نظرم جالب بود. آن‌قدر از کار‌شان تعجب کرده بودم که بی‌حال روی صندلی جلوی آن‌ها افتادم و نگاهم را به جلوی پایم دوختم تا مجبور نباشم به صورتشان نگاه کنم؛ به‌خصوص به آن پسر جوانی که حدوداً سی‌ساله به‌نظر می‌رسید و آن زمان حتی اسمش را نمی‌دانستم. برحسب اتفاق خود او بود که از جایش بلند شد تا یک فنجان چای برایم بیاورد؛ به زبان انگلیسی از او تشکر کردم و او هم پاسخم را در سه کلمه‌ای داد که اصلاً متوجه نشدم...

#‌عشق_ایرانی_من
#‌بئاتریس_اوره #‌کاترین_سیگوره
ترجمه #‌آریا_نوری
#‌نشر_البرز
.
براساس ماجرایی کاملاً واقعی
گاهی‌وقت‌ها، عشق همۀ موانع را از میان برمی‌دارد.
زن و مردی که هیچ نقطۀ اشتراکی ندارند، ولی یک جنگل آنها را به‌هم نزدیک می‌کند. هیچ‌وقت قرار نبود که بئاتریس به جنگل کاله برود...
بئاتریس، پس‌از فوت همسرش، به‌همراه مادر و پسرش فلوران، زندگی می‌کند. وی زندگی‌ آرامی داشته و از شغلش نیز کاملاً راضی است. یک‌شب، وقتی درحال بازگشت به خانه بود، با نوجوانی آفریقایی آشنا می‌شود که از او درخواست می‌کند وی را به اردوگاه پناهندگان در جنگل کاله برساند. در آنجا، بئاتریس، با دیدن وضعیت وخیم پناهجویان ساکن در اردوگاه، به‌شدت ناراحت شده و زندگی‌اش دستخوش تغییر می‌شود. وی تصمیم می‌گیرد تا به‌صورت داوطلبانه درآنجا مشغول به کار شود...
دو سال از آن زمان سپری شده است. یک‌روز در اردوگاه، بئاتریس با پناهجویی ایرانی به نام مختار آشنا می‌شود. مختار و تعداد دیگری از پناهجویان، به‌نشانۀ اعتراض به شرایط بد اردوگاه، دهان خود را دوخته‌اند. این مرد ایرانی و زن فرانسوی، در همان نگاه اول به ‌هم دل می‌بندند. همین هم سرآغاز یک ماجراجویی عاشقانۀ بی‌نظیر است. مختار قصد دارد خودش را از فرانسه به انگلستان برساند. بئاتریس هم به‌واسطۀ همین عشق، تصمیم می‌گیرد به او کمک کند. عشق دوطرفه، باعث می‌شود دیدگاه هردوی ایشان به زندگی تغییر کند. بئاتریس مختار را به خانۀ خودش می‌برد، بی‌خبر از اینکه اسکان دادن به یک پناهجو در قانون فرانسه جرم است...
...........
عشق ایرانی من، پیش‌از آنکه داستانی عاشقانه باشد، ماجرایی واقعی درمورد سختی‌ها و مصاعبیست که پناهجویان، بی‌خبر از آنها،

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط