من که در نگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیس

من که در نگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیس
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم

چیستم؟! خاطره زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده است، ولی می خواهم
خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم

#‌فاضل_نظری

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط