|
3 سال پیش
کتاب خوب
.من همیشه خواب سبکی داشتم هیچ وقت هم نمی توانستم رویاهایم را به خاطر بیاورم، اما از اولین شبی که در
.
من همیشه خواب سبکی داشتم. هیچوقت هم نمیتوانستم رویاهایم را به خاطر بیاورم، اما از اولین شبی که در این خانه میخوابم خوابهایم یادم میماند، ..
هر شبی که در این خانه به خواب میروم به فاصلهی کمی از خواب بیدار میشوم، در خوابی دیگر، میان آدمهایی که مثل مور و ملخ از در و دیوار خانه بالا میروند. من هیچکدامشان را نمیشناسم اما آنها شب به شب اینجا جمع میشوند. همهشان، اینجا، توی همین خانه. خانهی پدری من. خانهای بزرگ و چند طبقه. اما من اینجا بزرگ نشدم...
.
#کابوس_های_درخت_پرتقال
#مائده_مرتضوی
#نشر_چشمه
.
این رمان روایتی است عجیب از یک راز. رمان داستانِ یک زنِ جوان است. زنی که به خانهای جدید آمده تا خود را کاملاً از آنچه بر او رفته برهاند. او مدام خواب میبیند و در ذهنش نیز خشونتی پنهان وجود دارد. کمی بعدِ حضور در این خانه، درمییابد مردی در همسایگیاش است که نقاشی میکند؛ مردی جذاب. اما این تازه آغاز فهمِ یک رخداد تکاندهنده است که همهی معادلاتِ قهرمانِ رمان را بر هم میزند…
قهرمان رمان راوی عجیبی است که زمانهای متفاوتی را به تصویر میکشد؛ زمانهایی که در هر کدام تکهای از یک فاجعه رقم خورده و حالا این نشانهها دارند قهرمان را به سوی واقعیتی پنهان هدایت میکنند. مفهومِ خانه به عنوان عنصری بنیادین در رمان حضور دارد. جایی که ارواح هنوز آنجا را ترک نکردهاند. رمان با این ترکیب تلاش کرده هم از فرصتهای ادبیاتِ جنایی استفاده کند، هم به نوعی تاریخنگاری شخصی یک ذهنِ خشن و البته رؤیابین دست بزند. کابوسهای درختِ پرتقال داستان زمانی است که انگار هیچوقت نگذشته است
من همیشه خواب سبکی داشتم. هیچوقت هم نمیتوانستم رویاهایم را به خاطر بیاورم، اما از اولین شبی که در این خانه میخوابم خوابهایم یادم میماند، ..
هر شبی که در این خانه به خواب میروم به فاصلهی کمی از خواب بیدار میشوم، در خوابی دیگر، میان آدمهایی که مثل مور و ملخ از در و دیوار خانه بالا میروند. من هیچکدامشان را نمیشناسم اما آنها شب به شب اینجا جمع میشوند. همهشان، اینجا، توی همین خانه. خانهی پدری من. خانهای بزرگ و چند طبقه. اما من اینجا بزرگ نشدم...
.
#کابوس_های_درخت_پرتقال
#مائده_مرتضوی
#نشر_چشمه
.
این رمان روایتی است عجیب از یک راز. رمان داستانِ یک زنِ جوان است. زنی که به خانهای جدید آمده تا خود را کاملاً از آنچه بر او رفته برهاند. او مدام خواب میبیند و در ذهنش نیز خشونتی پنهان وجود دارد. کمی بعدِ حضور در این خانه، درمییابد مردی در همسایگیاش است که نقاشی میکند؛ مردی جذاب. اما این تازه آغاز فهمِ یک رخداد تکاندهنده است که همهی معادلاتِ قهرمانِ رمان را بر هم میزند…
قهرمان رمان راوی عجیبی است که زمانهای متفاوتی را به تصویر میکشد؛ زمانهایی که در هر کدام تکهای از یک فاجعه رقم خورده و حالا این نشانهها دارند قهرمان را به سوی واقعیتی پنهان هدایت میکنند. مفهومِ خانه به عنوان عنصری بنیادین در رمان حضور دارد. جایی که ارواح هنوز آنجا را ترک نکردهاند. رمان با این ترکیب تلاش کرده هم از فرصتهای ادبیاتِ جنایی استفاده کند، هم به نوعی تاریخنگاری شخصی یک ذهنِ خشن و البته رؤیابین دست بزند. کابوسهای درختِ پرتقال داستان زمانی است که انگار هیچوقت نگذشته است
بیشتر...
تبلیغات