| 4 سال پیش Melika Sharifinia Official

صبح برام نوشت: داره بارون میاد از دستش دادم الان دوباره تکرارش کرد اومدم توی بالکن بوی خاک نم خورد

صبح برام نوشت: داره بارون میاد از دستش دادم الان دوباره تکرارش کرد اومدم توی بالکن بوی خاک نم خورد
ا
صبح برام نوشت: داره بارون میاد
از دستش دادم
الان دوباره
تکرارش کرد
اومدم توی بالکن
بوی خاک نم خورده
مستم می‌کنه
دوباره نوشت
دعا کن!
یادم می‌افته
میون صحبت‌ِ کاری عقب‌افتاده
مکالمه رو قطع می‌کنم و
مشغول می‌شم به دعا
آخ... که چقدر احتیاج داشتم
به این مرادِ همیشه طلبیده
به چای
به دعا
و به کسی که
بهم خبرش رو بده
با خودم می‌گم
میون این‌همه آدم
تنها کسی بود که یادش موند
بارون وسط تابستون
چقدر مهمه
حتی فقط پنج دقیقه
و این
همین اتفاق ساده‌ی رنگین
شبم رو می‌سازه
میارمش لابه‌لای دعام
ای کاش همه بلد بودن
ساختنِ شب و روز هم‌دیگه رو
به همین سادگی
به همین شیکی
من بلدم
یک عمر بلد بودم
ولی حالا
در تمام بلدی‌های جهان
دلم می‌خواد
اول شنونده باشم
بعد گوینده
.
.
مرسی نگار ♥️
.
.
پ.ن: مسئول بارون نیومده بود عکس برف گذاشتم!
.
.
#‌باران #‌برف #‌دوست #‌دعاء #‌شب #‌عشق #‌بلد

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط