|
5 سال پیش
باران نیکراه | Baran Nikrah
فرزندانِ نداشته عزیزتر از داشته هایم آن موقع ها که به دنیا خواهید آمد، به گمانم سر ریختِ اسب
فرزندانِ نداشتهی عزیزتر از داشتههایم
آن موقعها که به دنیا خواهید آمد، به گمانم سر و ریختِ اسباببازیها و بادکنکها باز عجیبتر و پیچیدهترتر خواهند شد. اما وقتی تعلیمِ درکِ "مقایسه" و "زمان" را کامل کردیم برایتان بادکنکی هِلیومی خواهم خرید!
از همان بادکنکها که سقف دوست دارند، همانها که لَش نمیکنند و نمیافتند یکجا...
اگر تکنولوژی مجال داده باشد که بادکنکبازی هنوز برایتان جذاب باشد، احتمالاً خسته از ورجهوُرجه کردنها، زیر ملحفههای عروسکی خوابتان خواهد بُرد...
اما... صبح که بیدار شوید میبینید بادکنکِ سقفدوستتان، بیجان، لَش کرده روی کف...
دقیقاً همانموقع وقتِ بالای منبر رفتنِ من است:
"فرزندانم! هر بالا رفتنی روزی به سقوط میانجامد، هر حبابی روزی میترکد، هر باد شدهای روزی بازدم میکند و خالی میشود. بادکنکتان یادتان خواهد داد عُمر که به سر برسد، اوج که به سر برسد، محکوم میشوید به لَش کردن و افتادن به یک گوشه و زخمِ بستر گرفتن. البته اگر شانس بیاورید قبل از تمام اینها، همان بالا و در سقف، میخورید به گوشهی تیزِ پنجره یا سطحِ داغ لامپ، یا بوتهای خاردار و منفجر میشوید.
بادکنکتان یادتان میدهد "چه بودیم و چه شدیم" ها همیشه در جریانند، خواه دختر شایستهی چروک خوردهی سالها پیش باشید، خواه خیاطِ از کار افتاده با لباسهای بدقواره، خواه فوق تخصص قلب و عروقِ سکتهی قلبی کرده، خواه مدال آور المپیک باشید و خواه بادکنکِ سقفدوستی که دیگر نای بالا رفتن نداشته و از تمام حجمِ اتاق، به گوشهای دِنج قناعت کرده و در خود جمع شده!
همه چیز روزی فرو میریزد. حتی خودِ آن سقف هم روزی آوار میشود. همه چیز، همه چیز روزی تمام میشود. تمامِ اتفاقات خوب و بد، آدمهای خوب و بد، حسهای خوب و بد، "تاریخ انقضا" دارند.
آن بادکنک یادتان خواهد داد که من و ما هم تاریخ انقضا داریم. روزی تمام میشویم و تمام میشویم...
فقط کاش... کاش بشود تمامِ فرصتِ اوج بودن را، به گسترشِ دوستداشتن و شرافت، در جهانِ بودنمان اختصاص دهیم." #باران_نیکراه
تکه ای از مجموعههای:
" #برای_فرزند_نداشته_ام و #بررسی_موجوداتی_به_نام_انسان "
پینوشت: بادکنکم همانجا با بوتهای خاردار، دارِ فانی را وداع گفت، اما تا بود، تماماً #عشق بود.
فرزندانِ نداشتهی عزیزتر از داشتههایم
آن موقعها که به دنیا خواهید آمد، به گمانم سر و ریختِ اسباببازیها و بادکنکها باز عجیبتر و پیچیدهترتر خواهند شد. اما وقتی تعلیمِ درکِ "مقایسه" و "زمان" را کامل کردیم برایتان بادکنکی هِلیومی خواهم خرید!
از همان بادکنکها که سقف دوست دارند، همانها که لَش نمیکنند و نمیافتند یکجا...
اگر تکنولوژی مجال داده باشد که بادکنکبازی هنوز برایتان جذاب باشد، احتمالاً خسته از ورجهوُرجه کردنها، زیر ملحفههای عروسکی خوابتان خواهد بُرد...
اما... صبح که بیدار شوید میبینید بادکنکِ سقفدوستتان، بیجان، لَش کرده روی کف...
دقیقاً همانموقع وقتِ بالای منبر رفتنِ من است:
"فرزندانم! هر بالا رفتنی روزی به سقوط میانجامد، هر حبابی روزی میترکد، هر باد شدهای روزی بازدم میکند و خالی میشود. بادکنکتان یادتان خواهد داد عُمر که به سر برسد، اوج که به سر برسد، محکوم میشوید به لَش کردن و افتادن به یک گوشه و زخمِ بستر گرفتن. البته اگر شانس بیاورید قبل از تمام اینها، همان بالا و در سقف، میخورید به گوشهی تیزِ پنجره یا سطحِ داغ لامپ، یا بوتهای خاردار و منفجر میشوید.
بادکنکتان یادتان میدهد "چه بودیم و چه شدیم" ها همیشه در جریانند، خواه دختر شایستهی چروک خوردهی سالها پیش باشید، خواه خیاطِ از کار افتاده با لباسهای بدقواره، خواه فوق تخصص قلب و عروقِ سکتهی قلبی کرده، خواه مدال آور المپیک باشید و خواه بادکنکِ سقفدوستی که دیگر نای بالا رفتن نداشته و از تمام حجمِ اتاق، به گوشهای دِنج قناعت کرده و در خود جمع شده!
همه چیز روزی فرو میریزد. حتی خودِ آن سقف هم روزی آوار میشود. همه چیز، همه چیز روزی تمام میشود. تمامِ اتفاقات خوب و بد، آدمهای خوب و بد، حسهای خوب و بد، "تاریخ انقضا" دارند.
آن بادکنک یادتان خواهد داد که من و ما هم تاریخ انقضا داریم. روزی تمام میشویم و تمام میشویم...
فقط کاش... کاش بشود تمامِ فرصتِ اوج بودن را، به گسترشِ دوستداشتن و شرافت، در جهانِ بودنمان اختصاص دهیم." #باران_نیکراه
تکه ای از مجموعههای:
" #برای_فرزند_نداشته_ام و #بررسی_موجوداتی_به_نام_انسان "
پینوشت: بادکنکم همانجا با بوتهای خاردار، دارِ فانی را وداع گفت، اما تا بود، تماماً #عشق بود.
بیشتر...
تبلیغات