|
4 سال پیش
Melika Sharifinia Official
.ثانیه ها از چشمانم می خورند سرم را می چرخانم ساعت هزار پانصد است می گویم: چه زود گذشتند این
.
ثانیهها از چشمانم سُر میخورند
سرم را میچرخانم
ساعت هزار و پانصد است
میگویم: چه زود گذشتند
این ثانیههای طاقتفرسا
میگوید: زود گذشتند؟
خودِ صادقترِ درونم
میگویم: حتما زود گذشتند
که من حسشان نکردم!
میگوید: اگر زود گذشته بودند
گذرشان طاقتفرسا نبود
اگر زود گذشته بودند
این ساعت بدبخت
به هزار و پانصد نمیرسید
اگر زود گذشته بودند
الان مبحث ما «ثانیه» نبود
و توی احمق
تمامشان را نشمرده بودی
و تمام شب را
میگویم: خفه شو
می خوابم
.
.
?: مل.ش
#هذیان_های_بی_امان_یک_خواب_زده
ثانیهها از چشمانم سُر میخورند
سرم را میچرخانم
ساعت هزار و پانصد است
میگویم: چه زود گذشتند
این ثانیههای طاقتفرسا
میگوید: زود گذشتند؟
خودِ صادقترِ درونم
میگویم: حتما زود گذشتند
که من حسشان نکردم!
میگوید: اگر زود گذشته بودند
گذرشان طاقتفرسا نبود
اگر زود گذشته بودند
این ساعت بدبخت
به هزار و پانصد نمیرسید
اگر زود گذشته بودند
الان مبحث ما «ثانیه» نبود
و توی احمق
تمامشان را نشمرده بودی
و تمام شب را
میگویم: خفه شو
می خوابم
.
.
?: مل.ش
#هذیان_های_بی_امان_یک_خواب_زده
بیشتر...
تبلیغات