|
3 سال پیش
Melika Sharifinia Official

.هذیان های بی امان یک خواب زده پنج صبح هرگز زمان خوابیدن نیست می گویمش می نشینم به نشاندن طرحی،

.هذیان های بی امان یک خواب زده پنج صبح هرگز زمان خوابیدن نیست می گویمش می نشینم به نشاندن طرحی،
.
هذیان‌های بی‌امان یک خواب‌زده
ا
پنج صبح هرگز
زمان خوابیدن نیست
می‌گویمش
و می‌نشینم به نشاندن طرحی، چیزی
حتی اگر هوا هنوز تاریک باشد
بالاخره چراغ هست و بـ‌َـــ
جمله از دهانم در نیامده
بَـــ می‌رود
آرام می‌جوم
ادامه‌ی امیدِ واهی‌ام را
جمله‌ی ناقص
حال مرا می‌گیرد
نمی‌جومش
تُفش می‌کنم
بــرق و شمع
جمله‌ی کامل
نور را بیشتر نمی‌کند
بی خیال طرح می‌شوم
موقت
در پی یافتن شمعی، چیزی
یافت نمی‌شود
بی‌خیال شمع می‌شوم
غیر موقت
و بی‌خیال‌ترِ طرحِ زاده نشده
در آغوش می‌کشم
چایِ همیشه همراهم را
و می‌نشانمش
در برِ توریِ نورسیده
وام می‌گیرم
از ماه
برق نقره‌فامش را
و‌ کیف می‌کنم
در مامن حضورش
با چای، بی طرح
و آه که چه دل‌انگیزتر است
چای کامل
از طرح نیمه‌کاره
و آه‌تر که چه کامل‌تر است
نور مــاهِ ماه
از برق‌های بی‌ثباتِ نورسیده
ا
ا
برق می‌آید
هوا
روشن شده
زمان خوابیدن است
ا
ا
? مل.ش
#‌هذیان_های_بی_امان_یک_خواب_زده

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط