|
4 سال پیش
sahar.ss
توی پیلوت باهم سوار آسانسور شدیم من پسرک با دوچرخه آبی رنگِ کوچولوش سی وپنج سال ازش بزرگترم
توی پیلوت باهم سوار آسانسور شدیم.
من و پسرک با دوچرخهی آبیرنگِ کوچولوش.
سیوپنجسال ازش بزرگترم و خونهم یه طبقه بالاتر از خونهش. اون دکمهی «سه» رو زد، و من «چهار».
رسیده بودیم طبقهی دو، که همینطوری از بابِ شکستن سکوت و نوازشِ کلامی بهش گفتم: «دوچرخهت خیلی قشنگه.»
واکنش بچههای سهساله در برابر توجه و نوازشِ کلامیِ بزرگترهای غریبه یا نهچندان آشنا، معمولا سکوته، یا شاید گاهی اخم، یا شاید حتی فرار!
فکر میکنید واکنش پسرکِ همسایهپایینی چی بود؟
سرش رو یه مقدار آورد بالا، بقیهی مسیرِ نگاهش رو با مردمکِ چشمش طی کرد تا چشمام رو ببینه، خیلی مغرورانه، بیتغییرِ خاصی در حالت چهره، بهآهستگی، و با لحنی که سعی میکرد آثاری از خوشحالی و هیجان توش پیدا نباشه گفت:
«تا حالا هیشکی بهم نگفته بود دوچرخهت قشنگه.»
با تموم شدنِ جملهش آسانسور توی طبقهی سه ایستاد، در رو براش باز کردم، دوچرخهش رو هُل داد بیرون، خونهشون درش باز بود، همینطور که درِ آسانسور رو بستم صداش از تو خونه اومد
منتها اینبار خوشی و هیجانش رو فیلتر نکرد:
«ماماااان، آقاهه گفت دوچرخهت خیلییییی قشنگه.»
چه خوب شد که بهش گفتم.
اگه نمیگفتم٬ امروز هم اضافه میشد به همهی روزهای گذشتهای که هیچکی بهش نگفته بود دوچرخهش قشنگه.
ما از خروسخون تا بوقسگ حرف زیاد میزنیم. اغلب یا اونقدر لیچار و مزخرفه که هزارتاشو بذاری رو هم باهاش یه نونبربری هم بهت نمیدن، یا دنبال فتح قلههای سخن و معناییم.
دور نریم اونقدر؛ یه توجهِ ساده و یه جملهی دمدستی توی آسانسور -بین طبقهی سه و چهار- میتونه برای یهنفر پایانِ همهی ماهها و سالهایی باشه که از هیچکی نشنیده دوچرخهت خیلی قشنگه. حتی اگه به روی خودش نیاره.
?#محمدجواد_اسعدی
#زنان_برای_زنان#زنان_موفق#زنان_قدرتمند#زن_قوی#زن_توانا#حس_خوب_زن_بودن#زن_ایرانی#زنان_جذاب#زنان_آگاه#مطالعات_زنان#زن_و_برابری#حقوق_برابر_زن_امروز_#حقوق_برابر#حق_برابر#زن_امروز#زن_امروزی#زن_توانمند#من_میتوانم#من_تغییر_خواهم _کرد #مادر_توانمند#مادر_توانا #مادر_کافی# پاییز #پاییزان #مادری_بی_فیلتر #روز_خوب #توانمندی
#فمینیسم #حال_خوب
من و پسرک با دوچرخهی آبیرنگِ کوچولوش.
سیوپنجسال ازش بزرگترم و خونهم یه طبقه بالاتر از خونهش. اون دکمهی «سه» رو زد، و من «چهار».
رسیده بودیم طبقهی دو، که همینطوری از بابِ شکستن سکوت و نوازشِ کلامی بهش گفتم: «دوچرخهت خیلی قشنگه.»
واکنش بچههای سهساله در برابر توجه و نوازشِ کلامیِ بزرگترهای غریبه یا نهچندان آشنا، معمولا سکوته، یا شاید گاهی اخم، یا شاید حتی فرار!
فکر میکنید واکنش پسرکِ همسایهپایینی چی بود؟
سرش رو یه مقدار آورد بالا، بقیهی مسیرِ نگاهش رو با مردمکِ چشمش طی کرد تا چشمام رو ببینه، خیلی مغرورانه، بیتغییرِ خاصی در حالت چهره، بهآهستگی، و با لحنی که سعی میکرد آثاری از خوشحالی و هیجان توش پیدا نباشه گفت:
«تا حالا هیشکی بهم نگفته بود دوچرخهت قشنگه.»
با تموم شدنِ جملهش آسانسور توی طبقهی سه ایستاد، در رو براش باز کردم، دوچرخهش رو هُل داد بیرون، خونهشون درش باز بود، همینطور که درِ آسانسور رو بستم صداش از تو خونه اومد
منتها اینبار خوشی و هیجانش رو فیلتر نکرد:
«ماماااان، آقاهه گفت دوچرخهت خیلییییی قشنگه.»
چه خوب شد که بهش گفتم.
اگه نمیگفتم٬ امروز هم اضافه میشد به همهی روزهای گذشتهای که هیچکی بهش نگفته بود دوچرخهش قشنگه.
ما از خروسخون تا بوقسگ حرف زیاد میزنیم. اغلب یا اونقدر لیچار و مزخرفه که هزارتاشو بذاری رو هم باهاش یه نونبربری هم بهت نمیدن، یا دنبال فتح قلههای سخن و معناییم.
دور نریم اونقدر؛ یه توجهِ ساده و یه جملهی دمدستی توی آسانسور -بین طبقهی سه و چهار- میتونه برای یهنفر پایانِ همهی ماهها و سالهایی باشه که از هیچکی نشنیده دوچرخهت خیلی قشنگه. حتی اگه به روی خودش نیاره.
?#محمدجواد_اسعدی
#زنان_برای_زنان#زنان_موفق#زنان_قدرتمند#زن_قوی#زن_توانا#حس_خوب_زن_بودن#زن_ایرانی#زنان_جذاب#زنان_آگاه#مطالعات_زنان#زن_و_برابری#حقوق_برابر_زن_امروز_#حقوق_برابر#حق_برابر#زن_امروز#زن_امروزی#زن_توانمند#من_میتوانم#من_تغییر_خواهم _کرد #مادر_توانمند#مادر_توانا #مادر_کافی# پاییز #پاییزان #مادری_بی_فیلتر #روز_خوب #توانمندی
#فمینیسم #حال_خوب
بیشتر...
تبلیغات