دکلمه یاد پدر...پیرمردی ناتوان افتاده بود زخمی نالان کنار جاده بود..در خیالم زنده شد یادِ پدر پس

دکلمه یاد پدر...پیرمردی ناتوان افتاده بود زخمی نالان کنار جاده بود..در خیالم زنده شد یادِ پدر پس
#‌دکلمه یاد پدر...
.
پیرمردی ناتوان افتاده بود
زخمی و نالان کنار جاده بود..

در خیالم زنده شد یادِ پدر
پس نمودم لحظه‌ای در اون نظر..

رفتم و دستش گرفتم ناله کرد
گفت با سوزِ درون، مُردم زِ درد..

آهِ او آنقدر تاثیرم گذاشت
که وجودم دیگر از غم جا نداشت..

بر سر و رویش غبارِ برف بود
گرچه لب بسته ولی پر حرف بود...

عاقبت او را گرفتم روی دوش
راه افتادم، ولیکن در خروش..

من در این شهرِ بزرگ و پُر صدا
کس ندیدم که دهد یاری به ما..

بر زمین بنهادمش از خستگی
عشق آنجا مرده از دلبستگی..

پیرمردِ داستان جان داده بود
کودکانه چشم را بنهاده بود...
.
.
.
دکلمه: سجاد کرمی نامیوندی
@‌s.k.namivandi
شعر: از برادرم سلمان کرمی (فارسی)
.
.
.
.
.
.
#‌دکلمه_های_ناب #‌پدر #‌نامیوندی #‌گوینده #‌سجاد_کرمی_نامیوندی #‌شعر #‌سلمان_کرمی #‌تخلص #‌فارسی #‌نوستالژی #‌خاطره #‌عشق #‌عاشقانه #‌عاشق #‌زندگی #‌آرامش #‌خدا #‌تهران #‌کرمانشاه #‌مشهد #‌ایران #‌تنهایی #‌غربت #‌کلیپ #‌صدا #‌مجری #‌مشاور #‌رادیو #‌شاعر

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط