می آمد از برج ویران ، مردی که خاکستری بود خرد خراب خمیده ، تصویر ویرانتری بود مردی که در خواب ها

می آمد از برج ویران ، مردی که خاکستری بود خرد خراب خمیده ، تصویر ویرانتری بود مردی که در خواب ها
می آمد از برج ویران ، مردی که خاکستری بود
خرد و خراب و خمیده ، تصویر ویرانتری بود

مردی که در خواب هایش ، همواره یک باغ می سوخت
وان سوی کابوس هایش ، خورشید نیلوفری بود

سلطان حسين منزوي

براي پدران سرزمينم
#‌حسينمنزوي#‌مرد#‌پدر#‌عشق#‌زخم#‌تنهايي

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط