|
5 سال پیش
روانشناس کودک و خانواده
داستان شب یلدا اینه که پرسفون دوشیزه خام میخواد بره دشت نرگس بازی کنه مادرش دیمیتر خدابانوی
#داستان #شب_يلدا اينه كه پرسفون (دوشيزه ي خام) ميخواد بره دشت نرگس بازي كنه و مادرش ديميتر (خدابانوي مادر) بهش تاكيد ميكنه كه گل نرگسي نچين
پرسفون ميره دشت و يه گل نرگس صد سر ميبينه و عاشقش ميشه، انقدر شيفته ميشه كه اونو ميچينه
با چيدن اون گل، هادس (خداي دنياي زيرين و دنياي معنا) از زيرِ زمين با اَرابه ش بالا مياد و پرسفون رو به عنوان عروس خودش ميدزده و ميبره دنياي زيرين
ديميتر كه متوجه دزديده شدن دخترش ميشه، غم زده و حيران به عزاي دخترش ميشينه
اون شب، شب يلدا، بلندترين شب سال روي زمين ميشه
چون روي زمين عزاست و شب طولاني و زيرِ زمين عروسي!
بعد از اون ديميتر به نوعي قهر ميكنه و مادريش رو از طبيعت و زمين ميگيره، درختا خشك و بي بار ميشن
تا اينكه زمين داشته نابود ميشده و خدايان ديگه به هادس ميگن پرسفون رو برگردون به زمين وگرنه با قهر ديميتر، زمين نابود ميشه
هادس كه ميخواد پرسفون رو برگردونه، بهش ميگه قبل از اين كه بري بالا، اين سه تا دونه انار رو بخور جون بگيري، پرسفون هم زودي انارهارو ميخوره
و تا پرسفون مياد بالا، ديميتر بهش ميگه چي خوردي؟ ميگه هادس به زور بهم سه تا دونه انار داد
و ديميتر ميگه اي واي، حالا از اين به بعد هر سال سه ماه بايد بري دنياي زيرين پيش هادس
و از اون به بعد يلدا ميشه طولاني ترين شب سال و بعد از اون سه ماه زمستون با خشكي زمين رو داريم
.
ميدونم در نگاه اول اين داستان يكم بي معني و عجيب به نظر مياد، اما پر از معني و تحليله كه ميشه توي زندگي روزمره مون هم ازش استفاده كنيم.
#سپیده_شهیدی
#روانشناس و #روان_درمانگر #کودک و #نوجوان
@sepide_shahidi
.
.
.
.
.
.
#قصه#پاييز#زمستان#خدابانو#ديميتر#پرسفون#هادس#شب#نرگس#انار#معنا#زندگي#تحليل#خودشناسي#لايف_استايل#پرسونال_استايل
#داستان #شب_يلدا اينه كه پرسفون (دوشيزه ي خام) ميخواد بره دشت نرگس بازي كنه و مادرش ديميتر (خدابانوي مادر) بهش تاكيد ميكنه كه گل نرگسي نچين
پرسفون ميره دشت و يه گل نرگس صد سر ميبينه و عاشقش ميشه، انقدر شيفته ميشه كه اونو ميچينه
با چيدن اون گل، هادس (خداي دنياي زيرين و دنياي معنا) از زيرِ زمين با اَرابه ش بالا مياد و پرسفون رو به عنوان عروس خودش ميدزده و ميبره دنياي زيرين
ديميتر كه متوجه دزديده شدن دخترش ميشه، غم زده و حيران به عزاي دخترش ميشينه
اون شب، شب يلدا، بلندترين شب سال روي زمين ميشه
چون روي زمين عزاست و شب طولاني و زيرِ زمين عروسي!
بعد از اون ديميتر به نوعي قهر ميكنه و مادريش رو از طبيعت و زمين ميگيره، درختا خشك و بي بار ميشن
تا اينكه زمين داشته نابود ميشده و خدايان ديگه به هادس ميگن پرسفون رو برگردون به زمين وگرنه با قهر ديميتر، زمين نابود ميشه
هادس كه ميخواد پرسفون رو برگردونه، بهش ميگه قبل از اين كه بري بالا، اين سه تا دونه انار رو بخور جون بگيري، پرسفون هم زودي انارهارو ميخوره
و تا پرسفون مياد بالا، ديميتر بهش ميگه چي خوردي؟ ميگه هادس به زور بهم سه تا دونه انار داد
و ديميتر ميگه اي واي، حالا از اين به بعد هر سال سه ماه بايد بري دنياي زيرين پيش هادس
و از اون به بعد يلدا ميشه طولاني ترين شب سال و بعد از اون سه ماه زمستون با خشكي زمين رو داريم
.
ميدونم در نگاه اول اين داستان يكم بي معني و عجيب به نظر مياد، اما پر از معني و تحليله كه ميشه توي زندگي روزمره مون هم ازش استفاده كنيم.
#سپیده_شهیدی
#روانشناس و #روان_درمانگر #کودک و #نوجوان
@sepide_shahidi
.
.
.
.
.
.
#قصه#پاييز#زمستان#خدابانو#ديميتر#پرسفون#هادس#شب#نرگس#انار#معنا#زندگي#تحليل#خودشناسي#لايف_استايل#پرسونال_استايل
بیشتر...
تبلیغات