|
4 سال پیش
محمدعلی مومنی
عشق عذری به بهار اگر به شور شوق باشد، برای من آن بخش از نوروز جذابیت دارد که هنوز نرسیده وقتی رسید
عشق عذری به بهار
اگر به شور و شوق باشد، برای من آن بخش از #نوروز جذابیت دارد که هنوز نرسیده. وقتی رسید هر روزش روزی است مثل روزهای دیگر سال. اما وقتی نرسیده، نه!
مثل «عشق عذری» است. عشقی که در آن نمیرسی. عاشق همیشه در تمنا و تقلاست. حتی اگر دری به تختهای بخورد که به لیلی برسد، خودش سوسه میآید که نرسد! عاشقان عذری میگویند «وقتی میرسی، عشق تمام است. به سرمنزل رسیده» اما عشق عذری، در تکاپوی بودن است برای رسیدن.
برای من هم نوروز در روزهای پیش از آن تعریف میشود. در تکاپوی ماه اسفند.
این فقط یک نگره ذوقی، عاطفی و عرفانی نیست. نوروز جشن نو شدن #طبیعت است. در روزگار گذشته که طبیعت رنجور از جور آدمی نبود و میتوانست خودی نشان بدهد، زمستان سخت بود. پدیده «گرمایش هوا» هنوز نبود که برف و باران را برنجاند. زمستان همان بود که بهاستعاره شاعرانه اخوان سقف آسمانش کوتاه بود و درختانش بلورآجین.
فصل خوردن از انباشته غذا گذشته بود. اندوختهای که در روزهای پایان زمستان کمکم ته میکشید. پس آمدن بهار در دلها شوقی زنده میکرد به امکان حیات و زیستن. شوق دوباره کشتن و گرم شدن از نور آفتاب. شوق رنگ و رو گرفتن درختان.
اما حالا چه فرق میکند چه فصل از سال باشد؟ ما رنگ و روی بهار را به کدام درخت شهر ببینیم؟ درختها را بریدهایم، که جای خودرو را باز کنیم. باغها را از میان بردیم که برج بسازیم.
#درخت مهمترین نمایه #بهار است. کمکم جوانه میزند و سر و روی زمین سبز میشود.
چه فرق میکند نوروز بیاید یا نه؟ لباس بهار برای تن درخت و کوه و دشت و رود دوخته شده. نه برای اندام برجها و ساختمان شیشهای و سیمانی. ساختمانها و پلها در همه فصلها به همان شکلند که بودند.
گلخانهها در چله زمستان، خاک را از خواب بیدار کردهاند به اضافهکاری که خوراکی بپروراند. انبارها هم پر از خوراکی است. ما بر نظام طبیعت مسلط شدهایم. آدمی حکم میکند. بهار مجال سخن ندارد.
نوروز وقتی شوقبرانگیز میشود که از عادتزدگی رها شویم و جوانه امید در دلمان زنده شود.
فروردین روزگاری جشن تمایز بود. جشن بیرون آمدن از خانههای برفگرفته. جستن از بیماریها و خوف مرگ و میر زمستانی. جشن شکسته شدن حصر زمستان و بیرون رفتن از خانه. جشن تازه کردن دیدار.
آدمی جشن باستانی نوروز را از معنا تهی کرد. نه فقط به این دلیل که ساز و کار زندگی اجتماعیاش تغییر کرد. میشد این شیوه تغییر کرده باشد اما همچنان به صدای گنجشک و سار و قمری و کلاغ مجال شنیده شدن میداد. (ادامه در یکمین نظر همین فرسته)
#محمدعلی_مومنی
#چلچراغ ۷۷۶ - ویژه نوروز ۱۳۹۹
اگر به شور و شوق باشد، برای من آن بخش از #نوروز جذابیت دارد که هنوز نرسیده. وقتی رسید هر روزش روزی است مثل روزهای دیگر سال. اما وقتی نرسیده، نه!
مثل «عشق عذری» است. عشقی که در آن نمیرسی. عاشق همیشه در تمنا و تقلاست. حتی اگر دری به تختهای بخورد که به لیلی برسد، خودش سوسه میآید که نرسد! عاشقان عذری میگویند «وقتی میرسی، عشق تمام است. به سرمنزل رسیده» اما عشق عذری، در تکاپوی بودن است برای رسیدن.
برای من هم نوروز در روزهای پیش از آن تعریف میشود. در تکاپوی ماه اسفند.
این فقط یک نگره ذوقی، عاطفی و عرفانی نیست. نوروز جشن نو شدن #طبیعت است. در روزگار گذشته که طبیعت رنجور از جور آدمی نبود و میتوانست خودی نشان بدهد، زمستان سخت بود. پدیده «گرمایش هوا» هنوز نبود که برف و باران را برنجاند. زمستان همان بود که بهاستعاره شاعرانه اخوان سقف آسمانش کوتاه بود و درختانش بلورآجین.
فصل خوردن از انباشته غذا گذشته بود. اندوختهای که در روزهای پایان زمستان کمکم ته میکشید. پس آمدن بهار در دلها شوقی زنده میکرد به امکان حیات و زیستن. شوق دوباره کشتن و گرم شدن از نور آفتاب. شوق رنگ و رو گرفتن درختان.
اما حالا چه فرق میکند چه فصل از سال باشد؟ ما رنگ و روی بهار را به کدام درخت شهر ببینیم؟ درختها را بریدهایم، که جای خودرو را باز کنیم. باغها را از میان بردیم که برج بسازیم.
#درخت مهمترین نمایه #بهار است. کمکم جوانه میزند و سر و روی زمین سبز میشود.
چه فرق میکند نوروز بیاید یا نه؟ لباس بهار برای تن درخت و کوه و دشت و رود دوخته شده. نه برای اندام برجها و ساختمان شیشهای و سیمانی. ساختمانها و پلها در همه فصلها به همان شکلند که بودند.
گلخانهها در چله زمستان، خاک را از خواب بیدار کردهاند به اضافهکاری که خوراکی بپروراند. انبارها هم پر از خوراکی است. ما بر نظام طبیعت مسلط شدهایم. آدمی حکم میکند. بهار مجال سخن ندارد.
نوروز وقتی شوقبرانگیز میشود که از عادتزدگی رها شویم و جوانه امید در دلمان زنده شود.
فروردین روزگاری جشن تمایز بود. جشن بیرون آمدن از خانههای برفگرفته. جستن از بیماریها و خوف مرگ و میر زمستانی. جشن شکسته شدن حصر زمستان و بیرون رفتن از خانه. جشن تازه کردن دیدار.
آدمی جشن باستانی نوروز را از معنا تهی کرد. نه فقط به این دلیل که ساز و کار زندگی اجتماعیاش تغییر کرد. میشد این شیوه تغییر کرده باشد اما همچنان به صدای گنجشک و سار و قمری و کلاغ مجال شنیده شدن میداد. (ادامه در یکمین نظر همین فرسته)
#محمدعلی_مومنی
#چلچراغ ۷۷۶ - ویژه نوروز ۱۳۹۹
بیشتر...
تبلیغات