| 4 سال پیش حماد حميدي

چشمهام رو میبندم صداش رو میشنوم ،تاریک بود ،زیر پتو رفته بودیم پدرم مرا به غار چهل دزد بغداد برد

چشمهام رو میبندم صداش رو میشنوم ،تاریک بود ،زیر پتو رفته بودیم پدرم مرا به غار چهل دزد بغداد برد
چشمهام رو ميبندم و صداش رو ميشنوم ،تاريك بود ،زير پتو رفته بوديم و پدرم مرا به غار چهل دزد بغداد برده بود .
غولي با چشم زمرد بنفش بر پيشاني،
پسركي كه طلسم شده و به شكل سگي وفادار زندگي ميكند،چراغ جادو كه ديگر در انتظار گشودن راز نهفت خود به دست قهرماني شجاع بود.
#‌قصه گويي#‌كودكان##‌كودك #‌كودك_شاد #‌كودك_من #‌بچه_ها
#‌كودكان #‌قصه_كودكانه
#‌كودك_خلاق
#‌kidsstory #‌childcare #‌childrensbook

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط