|
4 سال پیش
Melika Sharifinia Official
.تازگی ها باهم قرار می گذاریم در خواب هایم می آید می نشیند گپ می زنیم گاهی چای می نوشیم حتما با ماشی
.
تازگیها
باهم قرار میگذاریم
در خوابهایم
میآید
مینشیند
گپ میزنیم گاهی
چای مینوشیم حتما
با ماشین
دور میزنیم گاهی
در سکوت... بی هدف
گاهی هم
در دورافتادهترین کوچهی خواب
در حال تماشای ماه شب چهارده و
برفی که تمام حواسمان را گرفته
با همان صدای خشدار و بُرَنده
از من «پودر سیر» میخواهد !
بلی ، پودر سیر
درست در همان ثانیهی بی نقصِ لعنتی
که جای هیچ پودر سیری خالی نیست !
چرایش را نمیدانم
نپرسیدم
شاید فکر کردم ، نپرسم بهتر است
هر چه باشد آن خوابِ لعنتی
مال من است !
آخر در خواب کدام موجود دیوانهای جز من
این اتفاق احمقانه میافتد ؟
به هر حال
نپرسیدم
فقط و فقط محو دستانم شدم
که در دم ، آن وسط
در همان لحظهی پیشبینی نشدهی حساس
پودر سیر حاضر و آمادهای
از جیبم بیرون آورد !
و محو ترِ
قدرت دستانش
که آنطور قاطعانه
پودر سیر را از من گرفت
و با اخم ، در جیب سمت راستش گذاشت !
انگار که اتفاق مهمی افتاده باشد
و آرام رفت
هیچ توضیحی ، چیزی هم نداد
که برای چه آن را میخواسته
بلی ، کاملا بی دلیل
و به همان قاطعانگی !
فقط و فقط چون این خواب کسیست
که فرصت ایجاد هیچگونه
فضای رمانتیکی را نمیدهد
حتی با او
حتی در خواب
به همین بیدلیلی آنهم !
اصلا من هلاک ِهمین بیدلیلی ِ
حضور پودر سیر در خواب احمقانهام شدام
و هلاکترِ بادلیلیِ حضور آن ابله
که نمیشناسمش حتی
و فقط
در «خواب» من میآید
و طوری که هیچ کس بویی نبرد
پودر سیرش را میگیرد و
یواشکی میرود
پی درست کردنِ پیتزایی چیزی حتما !
اصلا چه کسی میداند
این بختبرگشتههای آوارهی خوابهایمان
از کجا آمدهاند
و پس از آن بازیِ حسابشدهی بیدلیل
چه میکنند؟
آیا مثل بچهی آدم
میروند و در خواب خودشان خیمه میزنند
یا مثل بچهی نا آدمیزاد
راه میافتند و هزاران نفر دیگر را هم
۵ دقیقه به ۵ دقیقه
به بهانهی پودرهای سیر و پیاز
آواره میکنند !
اصلا چه کسی میداند
خودِ من الان
از بیحاصلیِ خوابِ
کدام بختبرگشتهای میآیم
و چه ادویهی احمقانهای
در جیبِ سمت راستم است ؟
ا
ا
مل . ش
هذیانهای بیامانِ یک خوابزده
ا
ا
#ملیکا_شریفی_نیا #خواب #پودرسیر #ج_م !
تازگیها
باهم قرار میگذاریم
در خوابهایم
میآید
مینشیند
گپ میزنیم گاهی
چای مینوشیم حتما
با ماشین
دور میزنیم گاهی
در سکوت... بی هدف
گاهی هم
در دورافتادهترین کوچهی خواب
در حال تماشای ماه شب چهارده و
برفی که تمام حواسمان را گرفته
با همان صدای خشدار و بُرَنده
از من «پودر سیر» میخواهد !
بلی ، پودر سیر
درست در همان ثانیهی بی نقصِ لعنتی
که جای هیچ پودر سیری خالی نیست !
چرایش را نمیدانم
نپرسیدم
شاید فکر کردم ، نپرسم بهتر است
هر چه باشد آن خوابِ لعنتی
مال من است !
آخر در خواب کدام موجود دیوانهای جز من
این اتفاق احمقانه میافتد ؟
به هر حال
نپرسیدم
فقط و فقط محو دستانم شدم
که در دم ، آن وسط
در همان لحظهی پیشبینی نشدهی حساس
پودر سیر حاضر و آمادهای
از جیبم بیرون آورد !
و محو ترِ
قدرت دستانش
که آنطور قاطعانه
پودر سیر را از من گرفت
و با اخم ، در جیب سمت راستش گذاشت !
انگار که اتفاق مهمی افتاده باشد
و آرام رفت
هیچ توضیحی ، چیزی هم نداد
که برای چه آن را میخواسته
بلی ، کاملا بی دلیل
و به همان قاطعانگی !
فقط و فقط چون این خواب کسیست
که فرصت ایجاد هیچگونه
فضای رمانتیکی را نمیدهد
حتی با او
حتی در خواب
به همین بیدلیلی آنهم !
اصلا من هلاک ِهمین بیدلیلی ِ
حضور پودر سیر در خواب احمقانهام شدام
و هلاکترِ بادلیلیِ حضور آن ابله
که نمیشناسمش حتی
و فقط
در «خواب» من میآید
و طوری که هیچ کس بویی نبرد
پودر سیرش را میگیرد و
یواشکی میرود
پی درست کردنِ پیتزایی چیزی حتما !
اصلا چه کسی میداند
این بختبرگشتههای آوارهی خوابهایمان
از کجا آمدهاند
و پس از آن بازیِ حسابشدهی بیدلیل
چه میکنند؟
آیا مثل بچهی آدم
میروند و در خواب خودشان خیمه میزنند
یا مثل بچهی نا آدمیزاد
راه میافتند و هزاران نفر دیگر را هم
۵ دقیقه به ۵ دقیقه
به بهانهی پودرهای سیر و پیاز
آواره میکنند !
اصلا چه کسی میداند
خودِ من الان
از بیحاصلیِ خوابِ
کدام بختبرگشتهای میآیم
و چه ادویهی احمقانهای
در جیبِ سمت راستم است ؟
ا
ا
مل . ش
هذیانهای بیامانِ یک خوابزده
ا
ا
#ملیکا_شریفی_نیا #خواب #پودرسیر #ج_م !
بیشتر...
تبلیغات