قصه ای دیگر از تعارضات آدمی در بند قوانین با قلبش چگونه زمان را متوقف کنیم...داستان روایتگر زندگی مر

قصه ای دیگر از تعارضات آدمی در بند قوانین با قلبش چگونه زمان را متوقف کنیم...داستان روایتگر زندگی مر
قصه‌ای دیگر از تعارضات آدمی در بند قوانین با قلبش،چگونه زمان را متوقف کنیم ...
داستان روایتگر زندگی مردیست از گونۀ نادر نسل بشر که عمری چند صد ساله دارد، همان‌طور که همیشه ما آدم‌های متفاوت را دچار آسیب می‌کنیم، او هم به خاطر این تفاوت با گذشته‌ای تلخ و خاطراتی وحشتناک زندگی می‌کند؛ اما امنیتی که هندریچ با گروه حمایتی‌اش ایجاد می‌کند، تا مدتی تسکینش می‌دهد. هربار هویتی می‌سازد و در شهری جدید زندگی می‌کند، هیچ‌وقت با آدم‌های قدیمی در ارتباط نباید بود و جاهایی که قبلا رفته است، نباید برود؛ زیرا رازش فاش می‌شود. این گروه قوانینی دارد مثل:«عاشق نشو».به راستی چگونه می‌شود عاشق نشد؟ او هم آدم است و عاشق می‌شود. واقعیتی وحشتناک وجود دارد که بعد از عشق حقیقی هیچ چیز را نمی‌توان با آن مقایسه کرد و او قطعاً این فقدان را تجربه می‌کند. باید با از دست رفتن تکه‌ای از وجودش بسازد. دوباره به آن شهر به یاد ماندنی می‌رود تا بار دیگر با خاطراتش زندگی کند. جای همه چیز عوض شده است. همۀ شهر تغییر کرده است. او به عنوان معلم تاریخ در مدرسه، تنها کافیست از خاطراتش استفاده کند؛ اما آیا همه چیز ساکن باقی می‌ماند؟
چگونه فقدان تکه‌ای از وجودش را تاب می‌آورد؟
آیا یک پدر می‌تواند برای مراقبت از خود دخترش را فراموش کند؟
مثل دیگر آثار مت هیگ این داستان هم دارای فضایی تاریک و سرشار از حس انزواست. حس تعلق نداشتن به هیچ جا. چیزی که همیشه مرا شیفتۀ مت هیگ می‌کند، تعریف اصیل و زیبای او از آدم بودن و زندگیست.
مثل اثرهای دیگرش خانواده و عشق حرف اول را می‌زند؛ اما تلخی و اندوه عشق ورزیدن و شکست‌هایش، از دست دادن عزیزان، تلاش برای یافتنشان و نجات دادن آن‌ها باز هم قصه‌ای زیبا و پر از مفهوم و درس را برای ما خلق کرده است. در پایان بیایید این سؤال را از خود بپرسیم که آیا عشق پیروز می‌شود یا قوانین ؟
عشق یا خودخواهی‌هایمان؟
عشق یا ترس‌ها؟
اگر به راهنمایی نیاز دارید مت هیگ بخوانید.
#‌مت_هیگ #‌معرفی_کتاب #‌معرفی_نویسنده #‌انگیزشی #‌توقف_زمان #‌ادبیات #‌ققنوس

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط