| 4 سال پیش afarineshzahedanbook

خانم کلاغه مارسیاه خانم کلاغه منتظر بود تا بچه هایش از تخم بیرون بیایند، اما وقتی جوجه ها سر از تخ

خانم کلاغه مارسیاه خانم کلاغه منتظر بود تا بچه هایش از تخم بیرون بیایند، اما وقتی جوجه ها سر از تخ
خانم کلاغه و مارسیاه??خانم کلاغه منتظر بود تا بچه‌هایش از تخم بیرون بیایند، اما وقتی جوجه‌ها سر از تخم در آوردند و خانم کلاغه برای تهیة غذا ‌رفت، مار بدجنسی جوجه‌ها را ‌خورد. خانم کلاغه متوجه شد و گریه و نالان نزد دوستش شغال رفت تا از او کمک بگیرد. شغال به او گفت که برفراز روستا پرواز کند و پس از پیدا کردن یک شیء قیمتی آن را بردارد و جلوی مار بیندازد. کلاغ انگشتر قیمتی زنی را برداشت و جلوی مار انداخت. مردمی که به دنبال کلاغ بودند با دیدن مار با سنگ و چوب به جانش افتادند و او را کشتند. از آن به بعد کلاغ با خیال راحت جوجه‌هایش را بزرگ کرد.
#‌معرفی_کتاب #‌کتاب_خوب #‌پرفروش #‌مطالعه #‌کتاب_بخوانیم #‌آفرینش #‌فروشگاه_سبز #‌مژگان_شیخی #‌نشر_قدیانی #‌زاهدان #‌زاهدانیها #‌سیستان_و_بلوچستان #‌آینده_روشن_باخانواده_کتابخوان

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط