|
4 سال پیش
محمدعلی مقدسی | M.Moghadasi
چشم هایش شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش درنمی آمد همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشا
"چشمهایش"
.
شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش درنمیآمد؛ همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانشان میترسیدند؛ بچهها از معلمینشان، معلمین از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایهاشان باک داشتند. همهجا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام مامورین آگاهی را در پی خودشان میدانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دوروبر خودشان مینگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشتهای برنخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگآسایی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد میکردند. روزنامهها جز مدح دیکتاتور چیزی برای نوشتن نداشتند. مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغهای شاخدار پخش میکردند. کی جرات داشت علناً بگوید که فلان چیز بد است، مگر ممکن میشد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد!
اندوه و بیحالی و بدگمانی و یاس مردم، در بازار و خیابان هم به چشم میخورد، مردم واهمه داشتند از اینکه در خیابانها دوروبرشان را نگاه کنند، مبادا مورد سوءظن قرار گیرند...
.
"بزرگ علوی-چشمهایش-۱۳۳۱"
.
#بزرگ_علوی #چشم_هایش #رمان #محمدعلی_مقدسی #مقدسی #م_مقدسی #داستان #ادبیات#معرفی_کتاب #کتاب #کتاب_خوب #تهران #ایران
#۱۳۹۸_۱۱_۱۶
.
شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش درنمیآمد؛ همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانشان میترسیدند؛ بچهها از معلمینشان، معلمین از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایهاشان باک داشتند. همهجا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام مامورین آگاهی را در پی خودشان میدانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دوروبر خودشان مینگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشتهای برنخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگآسایی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد میکردند. روزنامهها جز مدح دیکتاتور چیزی برای نوشتن نداشتند. مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغهای شاخدار پخش میکردند. کی جرات داشت علناً بگوید که فلان چیز بد است، مگر ممکن میشد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد!
اندوه و بیحالی و بدگمانی و یاس مردم، در بازار و خیابان هم به چشم میخورد، مردم واهمه داشتند از اینکه در خیابانها دوروبرشان را نگاه کنند، مبادا مورد سوءظن قرار گیرند...
.
"بزرگ علوی-چشمهایش-۱۳۳۱"
.
#بزرگ_علوی #چشم_هایش #رمان #محمدعلی_مقدسی #مقدسی #م_مقدسی #داستان #ادبیات#معرفی_کتاب #کتاب #کتاب_خوب #تهران #ایران
#۱۳۹۸_۱۱_۱۶
بیشتر...
تبلیغات