والله دان مصیبت درد افتخار نیست گیسوی فقر کفر مآلاً تنیده است چشم انتظار ِ آمدنی گر نشسته ای

والله دان مصیبت درد افتخار نیست گیسوی فقر کفر مآلاً تنیده است چشم انتظار ِ آمدنی گر نشسته ای
والله بِدان مصیبت و درد افتخار نیست
گیسوی فقر و کفر مآلاً تنیده است

چشم انتظار ِ آمدنی گر نشسته ای
او هم دل و نگاهش ازین وضع خسته است

یکبار خواهشاً، شده بی التماس ِ خلق... روی دکان ِ تان بنویسید بسته است.... #‌نقداجتماعی #‌ترانه #‌شعر #‌سیده_فاطمه_حسینی #‌ایران

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط