خرداد ٩٨ با همون مانتو آبیه که مامانى فرنگیس مادر بزرگ عزیزم برام زیرشو کوک زد حتماً عکسش رو بارها

خرداد ٩٨ با همون مانتو آبیه که مامانى فرنگیس مادر بزرگ عزیزم برام زیرشو کوک زد حتماً عکسش رو بارها
خرداد ٩٨
با همون مانتو آبيه كه مامانى فرنگيس(مادر بزرگ عزيزم)برام زيرشو كوك زد.
حتماً عكسش رو بارها توى صفحه ام ديديد

اون شب مامى بعد از ديدن اين عكس
هى ازم مى پرسيد: نگين يادته بچه بودى، منم موتور سوارى ميكردم؟
منم يادم نميومد، گفتم مامى يادم نيست
قسم خورد گفت به جون مامى من بلد بودم
وقتى تو كوچيك بودى..
باباناصر هم مدام غر ميزد
كه چرا سوار موتور شدى
و خطرناكه و..
مامى هم مى گفت: بد از طرف خدا نياد

اگه ميدونستم شش روز بعدش
براى هميشه
از دست ميدمش، ميگفتم آره، يادمه
و چقدر خوب يادمه.. آخه مامى خيلى جسوره
مامى قوى ترين زن دنياست
مامى از هيچى نميترسه

من همه اينارو براتون مى نويسم
تا قدر عزيزانتون رو بدونيد
هر روز ببوسيدشون و مدام بهشون بگيد
كه دوستشون داريد.

راستى، اين مانتو آبيه با من زندگى كرده
اين رخت منه
يه روز قصه شو براتون تعريف ميكنم
و شايد قصه اون روز رو، كه از كجا بر مى گشتم.

پ ن: با اين كه اون روز ، روز شكست من بود
ولى اى كاش ميشد اون روز رو خريد.
#‌زندگى

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط