اعتراف گفتنش سخته برام ولی این چیزی که میخوام بگم شاید یه مشکل باشه نمی دونمش اما هر چی هست دوستش دا

اعتراف گفتنش سخته برام ولی این چیزی که میخوام بگم شاید یه مشکل باشه نمی دونمش اما هر چی هست دوستش دا
?اعتراف

گفتنش سخته برام ولی این چیزی که میخوام بگم شاید یه مشکل باشه نمی‌دونمش اما هر چی هست دوستش دارم، بهم امید میده برای قوی‌تر ادامه دادن...ولی قبلش باید یه جریانی رو تعریف کنم...
بچه که بودم یک‌بار موتور بهم زد و بدجوری افتادم زمین، به بابا خبر دادند، وقتی که رسید بالاسرم از خنده غش کرده بودم، اولش فکر کرد شوک شدم یا سرم ضربه خورده که می‌خندم، رفتیم دکتر و سر زانوهام که هر دو بر اثر ضربه شکاف خورده بود بخیه شد. اومدیم خونه، بازم وقتی راه می‌رفتم موقع درد می‌خندیدم و همه تعجب می‌کردند... مدت‌ها گذشت تا متوجه شدیم من زمانی که درد حاصل از تروما دارم خند‌ه‌ام می‌گیره به جای اینکه گریه کنم یا درد بکشم... و این اتفاق همیشه یک الگوی بزرگ برای ترسیم نقشه راه زندگیم شد. چنانچه از هر شکست و تخریب به جای اندوه و درد خنده‌ام می‌گیره و کمتر ناراحت میشم به قول زینب‌خانوووم اینم یه نوع خلی هست دیگه! حالا برعکسش موفقیت‌هام خیلی به چشمم نمیاد! و زیاد خوشحالم نمی‌کنن، هرچند موفقیت تو زندگی و کار برام شادی و شعف آنی میاره ولی در واقع تهش یه نگرانی دارم که خب اینم بخیر شد، حالا مرحله بعد سخت‌تر شده و باید با قدرت بیشتری شروع کنم...اینکه هر مرحله خیلی دشوارتر میشه گاهی‌ خسته‌ام می‌کنه ولی همه حواشیش لذت‌بخشه بیشتر خنده‌ام می‌گیره که اینقدر دل به دریا می‌زنم و میرم وسط طوفان! گاهی با خودم فکر می‌کنم این منم یا منِ دیگری است...این روضه‌ای که خوندم نتیجه داشتن رویاهای بزرگه!

پ.ن: کی گفته آدمایی که درصدی خلی(این اصطلاح کاملا شخصیه و ابعاد روانپزشکی نداره)دارند راحت زندگی می‌کنند؟! من نمونه‌اشم و اعتراف می‌کنم که به شدت سخته!می‌تونید امتحان کنید!والا

#‌اعتراف #‌رویا #‌خنده #‌رنج_مقدس #‌درد #‌صبر #‌زمان

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط