|
5 سال پیش
Masoud Saberi مسعود صابری
..تسلیت تسلیت هفده ساله که بودم سال اول دانشگاه اون زمان هیچ چیز مثل این روز ها نبود یه همکلاسی دا
.
. تسليت و تسليت
هفده ساله كه بودم
سال اول دانشگاه
اون زمان هيچ چيز مثل اين روز ها نبود
يه همكلاسي داشتم بنام سيد ابوالقاسم زرگر كه ما مسعود صداش ميكرديم .
پدرم به من اجازه آب خوردن نميداد چه برسه به مسافرت و شمال و تفريح كه البته بسيار كار درستي انجام ميداد در اون شرايط
و بودن مسعود كنار ما و همراهيش در حقيقت مجوزي بود براي همه اين شيطنتها .
ياد همه اون روزها ، شبها و كنار هم بودنها ، مسافرتها ، عشق و عاشقيها به خير .
ياد فيلم نوبت عاشقي و اينكه مسعود من و يكي از دوستانم رو با هماهنگي پدرم برد سينماي آزادي به خير . ياد شمالهاي قشنگي كه با هم ميرفتيم به خير ، هميشه به من با يه حسرت خاصي ميگفت ، پسر ببين دلت بهت چي ميگه و من برايش مينوشتم
دلم ميخواهد بروم شمال عشق
شرق محبت
لب واژه هاي رود
تور تصوير پهن كنم
هر روز يك ديگ مرغ و انار بخورم
خواهش كنم شاعران غزل آلا چند بيت از قصيده زلف يك پري دريايي را برايم بخوانند
مسعود مثل يه برادر بزرگتر همه جا با ما و من بود و مثل شير مراقب .
مسعود اون موقع متأهل بود و ما رفت و آمد خانوادگي داشتيم .
امروز بعد از سي سال
پسر مسعود ، دكتر سيد علي زرگر دانشخوي خود ما و متخصص داخليه و دختران گلش ، پزشك هستن
اما
و اما
از امروز همسر نازنينش در كنار مسعود و عزيزانش نيست
نميدونم حتما يه جاي خيلي بهتر هست و براي همه ما دعا ميكنه
اينها رو از ته دلم براتون نوشتم و اشك تو چشام جمع شده ، نميدونم ولي ازتون ميخوام براي همسر مسعود آرزوهاي خوب داشته باشيد و خدا به خانواده دكتر زرگر صبر بده كه نبودن همسر و مادر خيلي سخته
توضيح اينكه فيلم مربوط به سالها قبله وقتي يكي از همكلاسيهاي ما بعد از سالها دوري از آمريكا آمده بود و دست جمعي رفته بوديم نهار و صحبت از عشق بود و فيلم نوبت عاشقي و خاطرات آن سالها و آن روز خاص .
#عشق #مادر #همسر #دنيا #دنياي_بي_وفا #مسعودصابری #مسعودصابري #مسعودصابري_دلتنگي #داريوش_اقبالى #داريوش #دكتر_صابري #دكتر_صابرى #دكتر_مسعود_صابري #دكتر_مسعود_صابری #دكتر_مسعود
@mahdiyarsaberi @dr_masoudsaberiofficialfanpage @deghbali
. تسليت و تسليت
هفده ساله كه بودم
سال اول دانشگاه
اون زمان هيچ چيز مثل اين روز ها نبود
يه همكلاسي داشتم بنام سيد ابوالقاسم زرگر كه ما مسعود صداش ميكرديم .
پدرم به من اجازه آب خوردن نميداد چه برسه به مسافرت و شمال و تفريح كه البته بسيار كار درستي انجام ميداد در اون شرايط
و بودن مسعود كنار ما و همراهيش در حقيقت مجوزي بود براي همه اين شيطنتها .
ياد همه اون روزها ، شبها و كنار هم بودنها ، مسافرتها ، عشق و عاشقيها به خير .
ياد فيلم نوبت عاشقي و اينكه مسعود من و يكي از دوستانم رو با هماهنگي پدرم برد سينماي آزادي به خير . ياد شمالهاي قشنگي كه با هم ميرفتيم به خير ، هميشه به من با يه حسرت خاصي ميگفت ، پسر ببين دلت بهت چي ميگه و من برايش مينوشتم
دلم ميخواهد بروم شمال عشق
شرق محبت
لب واژه هاي رود
تور تصوير پهن كنم
هر روز يك ديگ مرغ و انار بخورم
خواهش كنم شاعران غزل آلا چند بيت از قصيده زلف يك پري دريايي را برايم بخوانند
مسعود مثل يه برادر بزرگتر همه جا با ما و من بود و مثل شير مراقب .
مسعود اون موقع متأهل بود و ما رفت و آمد خانوادگي داشتيم .
امروز بعد از سي سال
پسر مسعود ، دكتر سيد علي زرگر دانشخوي خود ما و متخصص داخليه و دختران گلش ، پزشك هستن
اما
و اما
از امروز همسر نازنينش در كنار مسعود و عزيزانش نيست
نميدونم حتما يه جاي خيلي بهتر هست و براي همه ما دعا ميكنه
اينها رو از ته دلم براتون نوشتم و اشك تو چشام جمع شده ، نميدونم ولي ازتون ميخوام براي همسر مسعود آرزوهاي خوب داشته باشيد و خدا به خانواده دكتر زرگر صبر بده كه نبودن همسر و مادر خيلي سخته
توضيح اينكه فيلم مربوط به سالها قبله وقتي يكي از همكلاسيهاي ما بعد از سالها دوري از آمريكا آمده بود و دست جمعي رفته بوديم نهار و صحبت از عشق بود و فيلم نوبت عاشقي و خاطرات آن سالها و آن روز خاص .
#عشق #مادر #همسر #دنيا #دنياي_بي_وفا #مسعودصابری #مسعودصابري #مسعودصابري_دلتنگي #داريوش_اقبالى #داريوش #دكتر_صابري #دكتر_صابرى #دكتر_مسعود_صابري #دكتر_مسعود_صابری #دكتر_مسعود
@mahdiyarsaberi @dr_masoudsaberiofficialfanpage @deghbali
بیشتر...
تبلیغات