| 5 سال پیش ریحانه | Reyhaneh

اختصاصی ریحانه روایت بانوی شاعر، خانم نصیبا مرادی از دیدار دیشب شاعران با رهبر انقلاب قسمت دوم: هدیه

اختصاصی ریحانه روایت بانوی شاعر، خانم نصیبا مرادی از دیدار دیشب شاعران با رهبر انقلاب قسمت دوم: هدیه

? #‌اختصاصی_ریحانه | روایت بانوی شاعر، خانم نصیبا مرادی از دیدار دیشب شاعران با رهبر انقلاب
? قسمت دوم: هدیه‌ی تولد!

◀️ مقدمات هماهنگی و داخل شدن به بیت یک ربع تا نیم ساعت طول کشید و وارد حیاط شدیم. حیاطی که بی شبهات به بهشت نبود. نه اینکه خیلی وسیع و بزرگ باشد نه. یکی آنجا بود که عطر و بوی بهشت به آن حیاط داده بود. همه هجوم بردند سمتش. با روی باز و با خنده داشت با ایشان صحبت می‌کرد.

? اول آقایان رفتند، خانم‌ها دل در دلشان نبود، همه‌اش می‌گفتند پس ما چه، پس ما چه. یکی دو تا از خانم‌ها پیش قراول شدند و یک تونلی باز کردند و بقیه‌ی خانم‌ها هم دنبالشان. آقایان راه را برایشان باز کردند. آقا را دوره کردند و زانو زدند پیش‌شان. آنهایی که کتاب داشتند کتاب‌هایشان را به آقا هدیه می‌دادند. هر کسی گوشه‌ای ایستاده بود.

?یکی از خانم‌ها که با ویلچر آمده بود و کتابی داشت، اشک می‌ریخت که نمی‌تواند برود جلو. یکی دیگر از خانم‌ها آمد جلو گفت کتابت را بده من، من برای آقا می‌برمش. رفت جلو کتاب را برد داد به آقا. آن خانمی که کتاب را برده بود جلو و داده بود به آقا شب تولدش بود. گفت آقا این کتاب دوستم است برایتان آوردم و آمدم ازتان هدیه‌ی تولد برای خودم بگیرم. آقا یک انگشتر بهش داد. داشت پرواز می‌کرد. آمد جلو به دوستش گفت کتابت را به آقا دادم و هدیه‌ی تولد ازش گرفتم. هر دو اشک در چشمانشان جمع شد.

? هر که یک حال عجیبی داشت من یک گوشه ایستاده بودم و فقط داشتم نگاه می‌کردم. انگار وظیفه‌ی خودم می‌دانستم تک تک آدم‌ها را نگاه کنم و ببینم چه حس و حالی دارند. فراموش کرده بودم که خودم هم آنجایم. از غروب داشتم حضرت آقا را نگاه می‌کردم. مسخ مسخ بودم، جرأت نمی‌کردم نزدیک بشوم. فقط داشتم با دقت آدم‌ها را نگاه می‌کردم، شاعرها را نگاه می‌کردم.

?بعضی‌ها مثل من از دور فقط نگاه می‌کردند. بعضی‌ها رفته بودند نشسته بودند جلو و هیچ کسی را اجازه نمی‌دادند که نزدیک بشود. بعضی‌ها می‌رفتند جلو آرام آرام با احتیاط می‌آمدند عقب و اجازه می‌دادند بقیه هم نزدیک بشوند.

?حال و هوای عجیبی بود. انگار آن حس لطیف شاعرانه، غلیان احساسات، همه را وادار کرده بود که خود واقعی‌شان را فراموش کنند. نمی‌دانم در ملاقات‌های سایر اقشار جامعه هم این حس و حال هست یا نه؟ یا شاعرها اینقدر لطیفانه با حضرت آقا برخورد می‌کنند. نمیدانم حضرت آقا در بقیه‌ی ملاقات‌های خصوصی‌شان هم اینقدر با لطافت و مهربان با افراد حرف می‌زنند؟ حتماً‌ همینجور است. اما محبت‌شان به شاعرها حس خیلی خوبی بهم منتقل می‌کرد.

⏪ادامه دارد..

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط