خیلی کم پیش می آمد بینمان بحث دلخوری پیش بیاید اما غیرقابل انکار نبود یک روز نمیدانم چطور شد بحث

خیلی کم پیش می آمد بینمان بحث دلخوری پیش بیاید اما غیرقابل انکار نبود یک روز نمیدانم چطور شد بحث
خیلی کم پیش می آمد
بینمان بحث و دلخوری پیش بیاید
اما غیرقابل انکار نبود
یک روز نمیدانم چطور شد بحث بالا گرفت
حاضر جوابی من هم دامن زده بود به اوضاع بد
روبرویم ایستاده بود و فریاد میزد
میدانستم در این حال پریشانش بی تقصیر نیستم
او فریاد میزد و من در فکر بودم
که چرا وقتی میتوانیم حرفهای قشنگ بزنیم
با جنگ و جدال یکدیگر را برنجانیم
ناگهان فکری به ذهنم رسید
دستم را به کمرم زدم
با قیافه حق به جانب گفتم
آقای محترم! اصلا میدونی من کی ام؟
میدونی با کی داری حرف میزنی؟
آتش عصبانیتش بیشتر شد و گفت
نه نمیدونم... چه شخصیت مهمی؟
لبخند موذیانه ای بر لبانم نشست و با شیطنت گفتم
خانومه شما!
هیشکی حق نداره با خانوم شما اینطوری حرف بزنه
حتی شما اقای محترم
دهانش باز مانده بود
انگار حرفم آب روی آتش بود
جو آرام شد
نمیدانم جدال هایتان تقصیر کدامتان است
اما هر چند وقت یکبار نبض رابطه تان را چک کنید
مبادا وسط جنگهایتان بمیرد

#‌سیما_امیرخانی .
تگ فراموش نشه?
@‌ghalbe_kaqazi
Des:@ramin_masiha

#‌دلنوشته #‌غمگین #‌فاز_سنگین #‌متن_خاص #‌عشق #‌دیس_لاو #‌عشق #‌لاو

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط