#‌dariushfarziaee#‌amoopoorang
اولین بار توی بخش آی سی یو بیمارستان کودکان مفید دیدمش ، یادم نمیره وقتی بالای سرش رفتم در حالیکه اکسیژن به دهانش وصل بود قطره اشکی از گوشه چشمش روی گونه های معصومش غلطید? ازش پرسیدم اسمت چیه دخترم ؟ جواب داد :
« ثمین »
با اینکه سعی داشتم بخندونمش ولی ته نگاهش ناامیدی رو حس میکردم ، میگفت اگه بزرگ شدم دوست دارم مجری کودک بشم ???بهش قول دادم اگه بهتر شد حتما دعوتش میکنم بیاد توی برنامه ...چند مدتی گذشت دوباره وقتی برای عیادت به بیمارستان رفتم متوجه شدم الحمدلله حالش بهتره بعد با هم یه ویدیو ضبط کردیم و یادمه میگفت برنامه حضور من و مادرم در خندوانه رو دیده بود و کلی لذت برده بود خلاصه هفته بعدش هم اومد توی استودیوی ما و بین بچه ها نشست و در شادیمون شریک شد ، تا اینکه چند مدتی گذشت ویک شب تلفنم زنگ زد و ، صدای بغض آلودی گفت :
عموپورنگ ثمین از دنیا رفت ??
امروز وقتی به فیلمها و عکسهای آرشیو قدیمی از حضورم در بیمارستانها نگاه میکردم خیلی اتفاقی این فیلمها رو دیدم راستش قلبم خیلی درد گرفت??
چون نظیر ثمین عکسهایی زیادی از بچه هایی دارم که امروز در بین ما نیستند ولی خوشحالم حداقل در بدترین روزهای زندگیشون تونستم لحظاتی کنارشون باشم ، همین که مادر محترم ثمین چند روز پیش در تماس تلفنی که برای عرض تبریک سال نو با خانواده ایشان داشتم برام دعا کردن بسیار مسرت بخش و جای شکر داره??
این اتفاقات ناگوار چند روز اخیر منو به این فکر واداشت که :
زندگی خیلی بی ارزشه بیاییم قدر همدیگر رو بدونیم و تا میتونیم بهم یاری برسونیم..
فرصت خیلی کوتاه اس...???
لطفا ورق بزنید??
#‌داریوش_فرضیایی#‌عموپورنگ#‌مجری_کودک#‌همدلی#‌ثمین#‌بیمارستان_کودکان_مفید#‌امداد_رسانی#‌سیلاب