dariushfarziaee amoopoorang وقتی این فیلم رو دیدم بی اختیار گریه ام گرفت ، یاد خاطرات مادرم در زمان

dariushfarziaee amoopoorang وقتی این فیلم رو دیدم بی اختیار گریه ام گرفت ، یاد خاطرات مادرم در زمان
#‌dariushfarziaee#‌amoopoorang
وقتي اين فيلم رو ديدم بي اختيار گريه ام گرفت ، ياد خاطرات مادرم در زمان كودكي اش افتادم كه ميگفت :
چطور با نداشتن مادر به همراه نامادري اش زير آفتاب سوزان تابستون به شاليزار ميرفتن و برنج ميكاشتن ،، اونقدر خسته ميشد كه غروب وقتي خونه برميگشتن از فرط خستگي بعضي وقتها حتي بدون خوردن شام بخواب ميرفت ?
دست همه مادران روستايي رو ميبوسم كه اين چنين با زحمت و مشقت براي زندگي تلاش ميكنن ، قربونه صفا و مهربونيت بشم من مادر ???
#‌داریوش_فرضیایی#‌عموپورنگ#‌مجري_كودك#‌زنان_روستايي#‌مادر#‌شاليزار

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط