.آخرین باران پاییز می رسد از راه کمی دیگر صدای شر شر باران نم نم احساس صدای خش خش بزرگان ما مانده به

.آخرین باران پاییز می رسد از راه کمی دیگر صدای شر شر باران نم نم احساس صدای خش خش بزرگان ما مانده به
.
آخرین باران پاییز می رسد از راه کمی دیگر
صدای شر شر باران
نم نم احساس
صدای خش خش بزرگان ما مانده
به هر سو می روم یک رخ ، رخی از دوست میبینم
به باران و درختان و صدای زخمی احساس و آهنگی که بلبل از فراق گل می خواند
خدا را می شود حس کرد همین جا در کنار شرشر ناودان
همین جا زیر احساس نم باران
کنار خاطره از خیسی باران
چقدر بوی خدا دارد این باران پاییزی که رخت بسته سودای سفر دارد که یارانش بشوید از همه برگ های جا مانده در پاییز برگ ریزان که شاید گریه پنهان میان خیسی باران شکست بغض بی فرجام از رفتن مسافر شد.
چه زود، اما که باور می کند اتمام قطار شعر دارد با سرعت و ایستگاهی برای زندگی کوتاه مرورم می شود یک شب،شب باران،طلوع صبح دم فردا که شاید فرصت ماندن همیین باشد نم باران پاییزی
شاعر:روح الله دولت آبادی نژاد
#‌باران_پاییزی
#‌آخرین_باران_پاییزی

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط