می خندم چشمانم را می بندم روی پرده تاریک پشت پلک هایم یک تاریخ اندوه غم می بینم...مرا با خود می
مي خندم و چشمانم را مي بندم روي پرده تاريك پشت پلك هايم يك تاريخ اندوه و غم مي بينم...مرا با خود مي برد و چشمانم هرگز باز نمي شود، حتي ديگر نمي توانم بخندم!!!م.نگاه پ.ن: عكس مربوط به يكي از زيباترين تابلوهاي هنر تجسمي(چهره ها) در مترو تاتر شهر است.