.
چقدر دیشب شب سختی بود
تو روستای کوئیک کرمانشاه با این خرگوش که مال یه دختر بچه ی زلزله زدست تا صبح از یه طرف حواسم پیِ کارم بود و از یه طرف پیِ سرانجامِ کارِ صابر تاری ، که دیگه متاسفانه باید بگم مرحوم صابر تاری ...
چون الان دست هردوشون از دنیا کوتاست و نیستن که از خودشون دفاع کنن درباره این پرونده حرفی نمیزنم و می گذرم روح هردوشون شاد ...
اما یک خاطره ی خیلی مهم بگم
یکی از آخرین مستندهایی که یک سال و نیم پیش تو شوک ساختم و خیلی براش زحمت کشیدم آخرش هم خورد به ماجرای ممنوع الکاریم و پخشش نکردن اسمش بود (( قتل های آنی ))
موضوعش درباره کسایی بود که سابقه دار نیستن و تو یک دعوا و نزاع سر مسائل جزئی طرفشون کشته میشه و خودشونم اعدام میشن .
یه موردش پسری بود تو بلوچستان بیست ساله کارگر ساختمون به اسم یاسینوک ، یاسینوک برای من تعریف می کرد که شب میره داروخونه دارو بگیره که یه آدم جاهلِ سابقه دار میاد جلوی صف که بدون نوبت داروش رو بگیره وقتی یاسین بهش اعتراض می کنه اون آدم شرور با زنجیر میزنه تو صورتش ، یاسین هم با یه مشت جوابشو میده
مردم جداشون می کنن و یاسین از داروخانه خارج میشه اما اون جوون شرور با ماشین دنبالش میره تا تو یه خیابون خلوت گیرش میاره ، از ماشین پیاده میشه میره قمه رو از صندوق ماشینش در میاره و به یاسین حمله می کنه و توی این درگیری درنهایت خود اون فرد شرور با ضربه ی چاقوی یاسین کشته میشه .
خدای بالای سرم شاهده مو به موی این اتفاقات رو تو دوربین مداربسته داروخونه و سوپر مارکتی که نزدیک اون باهم درگیر میشن دیدم و فیلمش هنوز تو لپ تاپمه
نمی دونم تا الان یاسینوک رفته بالای چوبه ی دار یا نه اما به شما داداش های کوچیکتر و بزرگ ترم میگم زندگیِ ما آدم ها به مو بنده توروخدا پشت ترافیک ، تو دعوای همسایگی ، دعوا سرِ دختر ، دعوا سر جای پارک و ... خیلی مراقب باشید حتی اگه حق با شماست و کسی مزاحمتون شد سرتون رو بندازید پایین و برید دنبال زندگیتون و همیشه از این داداشِ کوچیکتون این جمله یادتون باشه که (( عاقبت یک دعوای خیلی ساده یکی ممکنه جونش رو از دست بده و یکی دیگه بره بالای چوبه ی دار ... ))
اگه پسر جوونی تو دوست و آشنا دارید یا تگش کنید یا بعدا این خاطره ی من رو براش تعریف کنید ، شاید از یه اتفاق بد جلوگیری کردیم ... دوستون دارم شاد باشید
#‌زندگی #‌قتل #‌نزاع #‌دعوا #‌درگیری #‌قصاص #‌اعدام #‌چوبه_دار