| 7 سال پیش Melika Sharifinia Official

آروم وایساده بود همین طور نگام می کرد از دور به سمتش رفتم با ذوق هیجانِ بسیار ترسید یه

آروم وایساده بود همین طور نگام می کرد از دور به سمتش رفتم با ذوق هیجانِ بسیار ترسید یه
ا
آروم وايساده بود
همين طور بِر و بِر نگام مي كرد
از دور
به سمتش رفتم
با ذوق
و هيجانِ بسيار
ترسيد !
يه قدم عقب تر رفت
ترسيدم
يعني احساسمو نمي فهميد؟
من كه دوستش داشتم !
يه قدم برگشتم عقب
نگام كرد... با تعجب
انتظار داشت بمونم
وايسادم
نگاش كردم
يه قدم اومد جلو
هيچي نگفتم
مي خواستم ببينم
چقدر محبتمو مي خواد
انقدر مي خواد كه جلوتر بياد؟
نگام كرد
انگار انتظار داشت باز من برم جلو !
نرفتم
حالمو گرفته بود ، با نفهميدنش
چرا مي رفتم؟
فهميد
آروم و با نجابت
يه قدم ديگه برداشت
دلم براش ضعف رفت
رفتم جلوتر
اين بار معطل نكرد !
چند قدم برداشت و
درست اومد رو به روم
چسبيد به ميله ها
من اما
همون جاي قبل وايسادم
و فقط ، بهش لبخند زدم
مي خواستم ببينم
محبتم چقدر قدرت داره
انقدر هست كه از پشت ميله ها
به سمتم بِكشوندش
كه ديدم... با تلاش
داره سرشو از زير ميله رٓد مي كنه
يعني نازٓم كن !
كيــــف كردم
از اين تلاشِ دلبرانه ش
و دركِ عميقي
كه از "رابطه" داشت
رفتم جلو
صادقانه
و بر سرش كشيدم
دستِ نوازشم رو
فقط چون
انقدر باشعور بود
فقط چون
قدرِ محبتم رو فهميد...
ا
ا
#‌melikasharifinia #‌مليكاشريفي نيا #‌actress #‌بازيگر #‌iranianactress #‌نقاش #‌painter #‌iranianpainter #‌تصويرگر #‌آبان #‌اسب

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط