| 4 سال پیش roya?mehran?mehrsa?

..صبح بیدار شدم میخاستم ناهار اماده کنم دیدم پیاز ندارم با مهرسا رفتم سر کوچه پیاز بگیرم مغازه شلو

..صبح بیدار شدم میخاستم ناهار اماده کنم دیدم پیاز ندارم با مهرسا رفتم سر کوچه پیاز بگیرم مغازه شلو
.
.
صبح بیدار شدم میخاستم ناهار اماده کنم ک دیدم پیاز ندارم با مهرسا رفتم سر کوچه پیاز بگیرم مغازه شلوغ بود بعضیا ماسک نداشتن خلاصه ک خیلی تو هم تو هم بود مهرسا هم پیله ک منو بزار پایین تا را برم دیگه دیدم اذیت میکنه اومد پایین و شروع کرد ب میوه ها دست زدن گفتم مامان نکن کثیفن ..ولی کو گوش شنوا خلاصه ک پیله شد ی سیب قرمز بده دادم گفتم نخور تا بشورم بعد بخور دیدم داره میبره سمت دهنش گفتم مامان اقا ناراحت میشه دیگه سیبو نبرد سمت دهنش ی خانم ک کنارم بود گف خانم چرا ب بچه اینجوری میگی یکی دیگه گف نگو اقا ناراحت میشه بگو بشورم بعد بخور
اقا اونا ک تو شرایط من نبودن چرا نظر دادن؟؟؟
اینارو گفتم ک برسم ب اینحا اقاااااا تروخدا دخالت نکنین ..اگر علمی دارین اگر تجربه ای دارین نگه دارین واسه خودتون ...همه ادما ک مث هم نیستن ..انشالله ک درک کنین????چرا هنو حامله نشدی؟؟؟کنکور رتبه چنند اوردی؟؟؟نمیخوای ازدواج کنی؟؟؟؟شوهرت چیکارس؟؟؟ب بچت فلان چیزو بده خوبه!!!!!......یکم فکر کنیم بعضی چیزا واقعا ب ما ربطی نداره .
#‌مهرسا_عبیری #‌ماشالله_لا_حول_و_لا_قوة_الا_بالله_العلی_العظیم #‌بلاگر #‌بچه #‌دختر #‌مشهد #‌پاییز #‌دخالت_نکنیم

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات

مطالب مرتبط