ما هیچ... ما نگاه... .خواب زده...پیرمرد دست فروش روزگار گذران خواب عمر عکاسی مستند عکاسی مستند اجتماعی عکس ها حرف ها دارن 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .که ای از بازار...چه خوب بود اگر همه چیز را میشد نوشت اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .آدمی به مرور آرام می گیرد بزرگ میشود بالغ میشود پای اشتباهاتش می ایستد گذشته اش را قبول می کند، ناد 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .چه خلوت است خیابان جمعه می که دور می شوی از خویش بازمیگردی در خویش هیچ کس نخواهد دانست که در دلت چه 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .کوچه ها باریکن ونا بسته ،.خونه ها تاریکن تاقا شیکسته ،.از صدا افتاده تار کمونچه...احمد شاملو ?...al 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .عیدِ هر آن هی باشد که او ربانِ اوست عیدِ تو ماهِ من آمد، ای ده ربانِ من مولانا جان..حالِ ما را کن 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .انگار که هوا ستِ بهاره صدای پایِ گل میاد دوباره صدای پایِ گل میاد دوباره کلاغِ سیاه قار قارو سر کن 4 سال پیش ما هیچ... ما نگاه... .روز عشق بهونه ای برای ابراز عشق پخش کردن توی کائنات هرچی میتونه باشه..آب دادن به گلها پیاده روی با 4 سال پیش نمایش بیشتر %SiteName% %FullName% %Title% %PublishDateTime%