|
3 سال پیش
هفت سین

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم ، بر بلندای آن قرار داشت یک روز بر اثر زلزله یکی از تخم ها

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم ، بر بلندای آن قرار داشت یک روز بر اثر زلزله یکی از تخم ها
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم ، بر بلندای آن قرار داشت.یک روز بر اثر زلزله یکی از تخم ها به پائین لغزید و به مزرعه ای رسید که پر از مرغ وخروس بود . مرغها و خروسها می دانستند که باید از این تخم مراقبت نمایند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا آید .
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها بزرگ شد و طولی نكشید كه جوجه عقاب باور كرد كه چیزی جز یك جوجه خروس نیست . او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد كه تو بیش از این هستی ، تا اینكه یك روز كه داشت در مزرعه بازی می كرد متوجه چند عقاب شد كه در آسمان اوج می گرفتند و پرواز میكردندو گفت ای كاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز كنم !
مرغ و خروسها شروع كردند به خندیدن و گفتند : تو یك خروسی و یك خروس هرگز نمی تواند بپرد .اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش كه در آسمان پرواز میكردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد اما هر موقع كه عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند كه رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم كم كم باور كرد!!
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فكر نكرد و مانند یك خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی ، از دنیا رفت !!
تو همانی كه می اندیشی . هرگاه به این اندیشیدی كه تو یك عقابی به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروس ها فكر نكن.
#‌مدیریت
#‌هفت_سین_اموزشی
#‌انگیزشی
#‌آموزشی
#‌هفت_سین
#‌موفقیت
#‌کنکور۱۴۰۰
#‌کنکوریها
#‌اعتماد_به_نفس

بیشتر...


تبلیغات

تبلیغات


مطالب مرتبط